باید به رویاهایتان برسید قبل از آنکه برسید.
.
کسی که این شرایط الان شما رو بوجود اورده است نمی تواند این شرایط را عوض کند . برای اینکه شرایط عوض بشه باید یک نفر دیگه دست به کار بشه یا خودتون از این شخصیتی که هستید تغییر بکنید…
کسی که انتخاب هایی داشته و این مشکل رو بوجود اورده با همون ذهنیت و همون انتخاب ها نمی تونه مشکل رو برطرف کنه.
.
.
خیلی ها فقط به امید دارند حرکت می کنند. اما وقتی می پرسم به امید چی؟ می گن نمیدونم فقط امیدوارم خودش درست بشه. من خیلی خیلی صبر کردم قبلا, ولی هیچی خودش درست نشد. تا وقتی که من مهارتمو بالا نبردم . علمش رو بدست نیاوردم, هیچی چیز, یعنی هیچ دستاوردی از من تغییر نکرد. وقتی که تغییر کردم همه چی درست شد.
اوایلش می گفتم اول همه چی درست بشه من قول می دم درست بشم . من قول می دم صبح زود بیدار بشم . من قول می دم نظم رو داخل کارم و زندگیم داشته باشم.
.
.
یعنی این طرز فکر اینقدر افراد رو معطل می کنه تا با پرداخت بهای زیادی از زمانشون به این درک برسن چون میدیدم دور و برم. من نمی خواستم این برام اتفاق بیفته بعد به خودم اومدم و گفتم اینجا مشکلی هست.
فقط تلاش بود این وسط . تلاش بود .ولی هیچ دستاوردی نداشت وقتی می خواستم خودمو اروم کنم می گفتم خب نه ببین این الان نتیجش رو نمی بینی ولی بگذار بعدا می بینی یکم طول می کشه … خب صبر کردم صبر کردم . بعد دیدم نه اصلا محاله.
.
.
و قید همه چیز رو زدم. این نگرانی ناشی از کی رسیدن به نتیجه رو کنار گذاشتم و اومدم وحشتناک روی خودم کار کردم. یعنی دقیقا از همون زمانی که این نگرانی رو کنار گذاشتم و روی خودم کار کردم. نتایجش رو هر چند کوچیک ولی داشتم میدیدم . به خودم گفتم همینه . دقیقا همینه . کاری که دقیق انجام میدید و نتیجش رو می بینین درست همینه .
.
آیا متفاوت بودن راه حل است؟
.
باید روی خودم کار می کردم… دیگه شروع شده بود. دیگه وارد اون مرحله شده بودم. هر چی روی خودم کار می کردم به همون اندازه نتیجه می گرفتم. تازه فهمیده بودم که من قبل از اینکه خودم برسم می خواستم به اون نتیجه برسم…
یعنی اصلا امکان نداره . یعنی اصلا مهم نیست که چقدر تو قوی هستی. چقدر تو می خوای متفاوت از دیگران باشی. اصلا راه نداره. یعنی نظم دنیا به خاطر یک نفر بهم نمی ریزه.
.
اینقدر این مهمه که داخل پک شخصیت هزار نفری من قشنگ روی این کار کردم و گفتم که به محض اینکه کار می کنید نتیجه اش رو میگیرید. چون خودم دقیق همون کارو کردم.
دیگه اصلا مهم نبود که کی چی میگه و بخواد بگه نه نیست ادامه نده و من دیدم نتیجش رو .
دیدم و هیمن طور داشت ادامه پیدا می کرد.
حالا دیگه دقیق برام واضح بود . هر چیزی رو که می خواستم راحت پیاده می کردم . برنامه می ریختم و بهش دست پیدا می کردم. دیگه هیچ چیز برام غیر ممکن نبود. اون موقع هم نبود اما از زمانی که به چشم نتیجه رو من دیدم دیگه تمام. یعنی اون ایمان و اون یقین به این مسیر دیگه صد برابر شد برام.
و دیگه هر جا سر و صدا بود و هر اتفاقی می افتاد اصلا توی کار من تاثیر نمی گذاشت و من اون نتیجه رو بدست میاوردم…
.
.
.